ملازمان حرم 313 خانواده شهدای مدافع حرم :: ملازمان حرم 313
امروز : {يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳}

کتابخونه وب ملازمان حرم 313

در کتابخونه وب ملازمان حرم 313 کتاب های پیرامون موضوع مدافعان حرم در دسترس اند و میتوانید آنها را تهیه و خریداری نمایید.

شهید حرم

سایت شهید حرم سایتی جامعی پیرامون شهدای مدافع حرم است که در جهت شناساندن شهدای مدافع حرم فعالیت دارد.
میتوانید در این سایت اطلاعات مربوط به شهدا را مشاهده و همچنین از آنها استفاده کنید.

زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. (مقام معظم رهبری)

« ملازمان حرم 313 » وبی است برای معرفی شهدای مدافع حرم و نشان دادن اعتقادات استوار و صلابت مظلومانه خانواده‌های آنان؛ شهدای بر آمده از جغرافیای فکری سرزمینی انقلاب اسلامی با همه وسعت آن. از جان برکفان ایرانی گرفته تا مجاهدان عراقی و رزمندگان همیشه حاضر در صحنه حزب الله لبنان. از نبویون اهل سنت ایران گرفته تا فاطمیون و زینبیون افغانستانی و پاکستانی. « ملازمان حرم 313 » پا به عرصه وجود گذاشته است تا نقشی هرچند اندک را در حفظ میراث نسل جدید شهدا ایفا کند.


شهید محمد حسین مرادی  26 شهریور 1360 در شهر تهران دیده به جهان گشود .این شهید بزرگوار جوانی مومن ، تحصیلکرده و کار بلد بود که سال 1392 در سوریه به شهادت رسید و پیکرش در امامزاده علی اکبر(علیه السلام) چیذر کنار شهیدان دفاع مقدس به خاک سپرده شد. 

در این کلیپ که برگزیده ای از مستند ویژه شهید مرادی است ، بخشی از صحبت های همسر شهید را مشاهده می کنید.

همسر شهید مرادی : " تو حیفی که همینطوری از دنیا بری ، باید شهید شی . . . "

 



میثم نجفی از جمله شهدای مدافع حرم است که در عملیات مستشاری به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.

شهید «میثم نجفی» به علت جراحت حاصل از اصابت ترکش به سر، چند روزی در کما بود و سرانجام به خیل یاران شهیدش پیوست.

همسرش تعریف می کند هنگامی که قصد عزیمت به سوریه را داشت به او گفته است نمی خواهی فرزندت به دنیا بیاید و بعد بروید و او جواب داده است: «دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد؟»

نام دختر این شهید مدافع حرم، «حلما» به معنای صبور، از صفات حضرت زینب(س) است که ۱۷ روز بعد از شهادت میثم نجفی به دنیا آمد.

دراین کلیپ که برگزیده ای از مستند ویژه شهید نجفی است،بخشی از صحبت های همسر شهید را مشاهده می کنید.

همسر شهید: " راضی ام که جلوی همسرم را نگرفتم . . . "

 



سال 1392 بعد از تموم شدن امتحانات پایان ترم آقا محمد اولین مأموریتش در اون سال رو قبل از شروع ماه مبارک رمضان رفت. وقتی برگشت قبل از شبهای قدر بود، شب‌های قدر مارو می‌برد مسجد ارک و خودش می‌رفت هیئت موسی بن جعفر (ع). بعد از اتمام هیئت دوباره برمی‌گشت مسجد ارک.

آخرین شب قدر بعد از اتمام مراسم وقتی تو خیابان بهشت سوار ماشین شدیم گفتم: "تونستی برای قرآن سرگرفتن برسی؟

 



شهید مهدی(حامد) کوچک‌زاده متولد ۲۸ شهریور ۱۳۶۱ در شهرستان رشت است که روز دوشنبه ۱۲ بهمن ماه امسال در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جریان آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان حلب سوریه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت رسید.

از شهید کوچک‌زاده دو دختر ۲ و ۶ ساله به یادگار مانده است.

در این کلیپ که برگزیده ای از مستند ویژه شهید مهدی کوچک زاده است،حال و روز فرزندان این شهید بزرگوار را مشاهده می کنید.

 



ماجرای بسیار شیرین نهال و کلاه صورتی رهبر

(بخش هایی از مستند ویژه شهید مهدی قاضی خانی)


 



از زمانی که پدرم مفقود شد تا به امروز مادرم لحظه به لحظه با خاطرات و یادش زندگی کرد در همه وقت حرفی از چهارسال زندگی مشترکشان داشت ،‌ ولی ماه رمضون همیشه بیشتر می‌گفت انگار سفره سحر و افطار بیشتر تداعی می‌کرد خاطرات رو و بیشتر به رخ می‌کشید جای خالی پدرم را برای مادرم ...

سالها گذشت و من دقیقاً در جایگاهی هستم که مادر از سال 1365 . . .

 



شانزدهم تیر ماه سال 1392 ،پیکر مطهر شهید سیدمهدی موسوی، درحالیکه هنوز تنها سه دهه از عمر خویش را گذرانده بود، در فرودگاه بین المللی اهواز مورد استقبال مردم قدرشناس قرار گرفت. سیدمهدی کارشناس سازمان صنعت، معدن و تجارت استان خوزستان و از بسیجیان فعال سپاه ناحیه امام حسین(ع) و جانشین حوزه مقاومت بسیج بود که به درجه رفیع شهادت نائل آمد. برای شناخت بیشتر او پای صحبت برادر شهید می نشینیم.

 



سال‌گرد ،‌ سال می‌گردد و روزهایی تکرار می شود که تا عمر داریم در ذهنمان به دلیلی خاص حک شده است. گاهی این دلیل شیرین ،‌ گاهی تلخ ،‌ گاهی تلخ و شیرین توأم ...

شش خرداد در ذهنم روز شیرینی حک شده ،‌ ششم خرداد 1385 روزی که جشن شروع زندگی  مشترکمان را گرفتیم وقتی شروع کردیم فکر نمی‌کردیم عمر زندگی مشترکمان سالیان سال نباشد و به چند سال ختم شود ..

 



تا نوروز 1391 راهیان نور نرفته بودم. اون سال قرار بود سال تحویل شلمچه باشیم، وقتی اتوبوس نزدیک شلمچه شد به محمدحسین گفتم:

پدر من هشت سال توی این منطقه مفقود بوده دوست دارم الان که سال تحویل اینجا هستیم یه کم تنها باشیم و دور از جمع

وقتی پیاده شدیم زودتر از بقیه راه افتادیم،‌ بی هدف راه می‌رفتم و پشت سرم آروم،‌ آروم قدم بر می‌داشت

بهم گفت:

اینقدر راه برو و هرجا دلت گفت بشین

 



از وقتی رفتی برای دلداری و همدردی جملاتی تکراری شنیدم:
" گذر زمان تا حدی آرامت می کند."
" به خودت فرصت بده"
" گذشت زمان صبورت می کند."

 


صفحات سایت
از دیگر صفحات سایت ما نیز دیدن فرمایید !

محبوب ترین مطالب
  • غایب امروز کنکور کارشناسی ارشد سال ۹۵ + عکس

    جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۴ ب.ظ
  • طرح ختم قران مجید به نیت شهدای مدافع حرم (حتما شرکت کنید)

    پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ب.ظ
  • زیبای من خدانگهدار ...

    چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۳۹ ب.ظ
  • یادت باشد

    سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ ب.ظ
  • آه جانسوز مادر شهید مدافع حرم

    چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ب.ظ
  • "عشق،حرم،موتورهزار"(تیزر)

    سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۳ ب.ظ
  • دوره سوم ختم جمعی قرآن کریم به نیت شهدای مدافع حرم(حتما شرکت کنید)

    چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۹ ب.ظ
  • بازگشت بابای امیرعلی...

    سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ب.ظ
  • فیلم/ بی نیاز به توضیح

    يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۸ ب.ظ
  • من حبیب هستم

    جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۱۳ ب.ظ
  • همّتِ مقاومت

    دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۱۹ ب.ظ
  • فیلم مستند ویژه شهید مهدی کوچک زاده(بخش سوم)

    دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۷ ب.ظ
  • بعضی ها داعش رو دوست دارند!!

    سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ب.ظ
  • نماهنگ سپر

    چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۴ ب.ظ
  • وصیت‌نامه پدری برای فرزندانش از پشت بیسیم مقاومت

    جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۳۸ ب.ظ
  • بخش پیامک
  • #1

    تازه دیپلمشو گرفته بود و دنبال کار می گشت که هزینه ای به خانواده تحمیل نکنه، به هر دری زد تا بلاخره یه کار خوب براش جور شد.😍 خیلی راضی بود و با شوق و ذوق کارشو شروع کرد. بعد از چند روز دیدم دیگه نمیره سر کار، گفتم مرتضی جان، کارتو نپسندیدی؟چرا دیگه نمیری؟ لبخندحاکی از رضایت چاشنی نگاه نافذش کرد و گفت: چرا اتفاقا خیلی هم عالی بود، اما صلاح بود که دیگه نرم! بیشتر کنجکاو شدم که بدونم دلیلش چیه؟ کلی پرس و جو کردم تا اینکه گفت رفیقش بیکار بوده و هماهنگ کرده که اون بره... آخه اون زن و بچه داشته و سخته که یه مرد شرمنده ی زن و بچه اش باشه...خاطره ای از زبان خواهر شهید. #والعاقبة_للمتقین #مرتضی_مسیب‌_زاده

  • #2

    مادرم سر حسین آقا باردار بودن اما هیچکس ازین موضوع اطلاع نداشت. حتی نمیدونستیم جنسیت جنین چیه. یکروز مادر بزرگم تماس گرفتن و گفتن پسرشون یعنی عموی وسطی ما خواب دیده خدا به داداشش (پدر حسین)پسری عطا کرده و اسمش رو مختار گذاشتن. دومین اعزام حسین آقا به سوریه، وقتی بی قراری مادرمو دیدم، خواب عمو رو بهشون یادآوری کردم. گفتم یادتونه نام حسین رو تو خواب عمو مختار گذاشته بودین؟شاید حسین انتخاب شده خدا باشه برای انتقام خون اباعبدالله ولی تو این زمونه. این حرف تاثیر زیادی روی مادرم گذاشت و با خیال راحت تری حسین آقا رو راهی سوریه کردن،به امید اینکه پسرشون جزو منتقمین حسین(ع) باشه. خواب عمو بعد از شهادت حسین آقا تعبیر شد. مدافعان حرم در درجه اول منتقم خون اباعبدالله هستن که خودشون آخرین مدافع حرمشون بودن. به نقل از #خواهر_شهید 🌹 #شهید_حسین‌_معز_غلامی

  • دنبال کنندگان

    سفارش کتاب