سال 1392 بعد از تموم شدن امتحانات پایان ترم آقا محمد اولین مأموریتش در اون سال رو قبل از شروع ماه مبارک رمضان رفت. وقتی برگشت قبل از شبهای قدر بود، شبهای قدر مارو میبرد مسجد ارک و خودش میرفت هیئت موسی بن جعفر (ع). بعد از اتمام هیئت دوباره برمیگشت مسجد ارک.
آخرین شب قدر بعد از اتمام مراسم وقتی تو خیابان بهشت سوار ماشین شدیم گفتم: "تونستی برای قرآن سرگرفتن برسی؟"
گفت: "رسیدم ولی جای پارک نبود رفتم تو خیابان معراج توی ماشین نشستم با مراسمی که از رادیو قرآن پخش میشد قرآن سرگرفتم."
این دو سال که شبهای ماه مبارک از سر خیابان معراج رد میشم نگاهی میکنم. حالا حدس نمیزنم چون مطمئنم اون سال در خیابان معراج نزدیک به معراج شهدا زمانی که قرآن رو به سرگرفتی چه حاجتی از خدا خواستی و چه زیبا رسیدی ...
محمدحسین قهرمانم ، امشب شب 23 ماه رمضان اینجا قطعه 44 گلزار شهدای بهشت زهرا (س) و سالگرد رجعت پیکر پدرم از کربلای ایران شلمچه بعد از هشت سال (سالگرد قمری) کنار مزار پدرم و یادبود زیبای تو نشستم .
شب جمعه است و شهدا به دیدار مولایمان اباعبدالله می روند ، سلام ما رو هم برسونید و دعا کنید زیرسایه قرآن و عامل به قرآن باشیم ، دعاکنید برای فرج آقایمان ، دعا کنید تا آخرین لحظه عمر و نفس کشیدن پشت رهبر مظلوممان باشیم و دعا کنید از راه شما لحظه ای غافل نشویم ، راه شما و خون شما نه برای ما و نه برای هیچ کس دیگر پله نباشد ، دعا کنید عمر ما نیز به شهادت ختم شود ، دعا کنید برای ما به هر آنچه برای خود خواستید ...
.
شب 23 ماه مبارک رمضان
قطعه 44 گلزار شهدا
دلنوشته همسر شهید