سر سفره که نشست گفت:«آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!».
با بغض گفتم:«چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!».
گفت:«کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه».
گفتم:«قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم،
لحظه آخر ...
«یادت باشد» عاشقانه ترین اثر شهدای مدافع حرم ؛
به چاپ پنجاهم رسید.
گزارش ویژه اخبار شبانگاهی شبکه سوم سیما از پرفروش ترین کتاب سال 97
(در این گزارش از تصویر مربوط به وب ملازمان حرم 313 هم استفاده شده است)
ساعت به وقت رفتن
رفتن برای همیشه...
رفتن و دیگر روی تو را ندیدن!
۱۹ شهریور ۱۳۹۴ بود که چمدانت را دست گرفتی و راهی دیارِ غریب شدی.
خودم تو را رساندم. اصلا چمدانت را هم خودم بسته بودم. با وسواس تمام. دلم را هم بقچه پیچ کردم و کنارِ سجادهی مادرت گذاشتم.
تو خوشحال بودی از اینکه بلاخره انتخاب شدی و من با بغض در گلو به تو لبخند میزدم.
تو راه نمیرفتی #روحالله
انگار بال درآورده بودی و تمام طول مسیر را پرواز میکردی.
چشمانت برق میزد و همین من را میترساند.
وقتی رسیدیم . . .
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری به داستانی ویژه از یک شهید مدافع حرم، در کتابی که اخیرا خواندهاند اشاره کردند. ماجرایی که به اعتقاد رهبر انقلاب آنرا باید در تاریخ ثبت کرد. کتاب «یادت باشد» روایت زندگی شهید حمید سیاهکالیمرادی، از زبان همسر این شهید گرانقدر است.
یک کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند! به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند. پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میشود؛ گریهی ناخواستهی این دختر، دل او را میلرزاند؛ ...
" ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ "
"هر کس باطل را یارى کند، به حق ستم کرده است."
امام علی (ع).غررالحکم و دررالکلم ص ۷۱
.
حق الناس
چندی پیش که حضرت آقا درخصوص اهمیت انتخابات صحبت می کردند،
واژه"حق الناس" رو بکار بردند.
خاطره ای به روشنی روزهای حضورش برایم مرور شد...
آبان ماه 1389 آقا محمد برای یک ماموریت چهل روزه خداحافظی کرد. منم طبق معمول همه نبودنها و ماموریتهایش برای چهل روز رفتم خونه مادرم.
این مدت گذشت ولی از آقا محمد خبری نشد و تماسهاش خیلی محدود شد. چند روز آخر دیگه تماس نگرفت ، پنجاه و هفتمین روز . . .
شهید امیر سیاوشی شاه عنایتی دو سال با همسرش ریحانه قرقانی عقد کرده بودند عشق و علاقه بین این دو آن قدر زیاد بود که همه آرزوها و برنامههای چند سال آینده زندگی شان را با هم چیده بودند. قرار بود اگر پسردار شدند اسمش محمدطاها باشد و دخترشان را نازنین زهرا بگذارند.
امیر مثل خیلی از تازه دامادها عاشق زن و زندگیاش بود اما درست در زمانی که میخواستند زندگی مشترکشان را زیر یک سقف آغاز کنند، همه داشتههای دنیایی را رها کرد و در اعزام به سوریه شهید شد.
اکنون در این کلیپ که برگزیده ای از مستند ویژه شهید سیاوشی است ، رویاهای همسر شهید که خاکستر شدند را مشاهده می کنید.
شهید محمد حسین مرادی 26 شهریور 1360 در شهر تهران دیده به جهان گشود .این شهید بزرگوار جوانی مومن ، تحصیلکرده و کار بلد بود که سال 1392 در سوریه به شهادت رسید و پیکرش در امامزاده علی اکبر(علیه السلام) چیذر کنار شهیدان دفاع مقدس به خاک سپرده شد.
در این کلیپ که برگزیده ای از مستند ویژه شهید مرادی است ، بخشی از صحبت های همسر شهید را مشاهده می کنید.
همسر شهید مرادی : " تو حیفی که همینطوری از دنیا بری ، باید شهید شی . . . "
سال 1392 بعد از تموم شدن امتحانات پایان ترم آقا محمد اولین مأموریتش در اون سال رو قبل از شروع ماه مبارک رمضان رفت. وقتی برگشت قبل از شبهای قدر بود، شبهای قدر مارو میبرد مسجد ارک و خودش میرفت هیئت موسی بن جعفر (ع). بعد از اتمام هیئت دوباره برمیگشت مسجد ارک.
آخرین شب قدر بعد از اتمام مراسم وقتی تو خیابان بهشت سوار ماشین شدیم گفتم: "تونستی برای قرآن سرگرفتن برسی؟