
به گزارش " ملازمان حرم 313 " ; مادر یک شهید که روز گذشته در منطقه محاصره شده شهر الفوعه سوریه به شهادت رسید، محاصره الفوعه مانع از آخرین دیدار مادر و فرزند شد و مادر به اجبار از پشت گوشی تلفن با فرزندش وداع می کند.
به گزارش ملازمان حرم 313 : نخستین شهید روحانی مدافع حرم استان کرمان، شهید حجتالاسلام سعید بیاضی زاده 22 ساله از شهرستان انار است که چندی قبل داوطلبانه به صفوف مدافعان حرمِ بانوی مقاومت حضرت زینب کبری (س) درسوریه پیوست و در روز پنجشنبه 11 محرم، در منطقهی "حماة" هدف آتش مزدورانِ سعودی قرار گرفت و به شهادت رسید.
در ادامه ویدیو آخرین خداحافظی شهید مدافع حرم سعید بیاضی زاده را مشاهده خواهید کرد.
علامه مصباح یزدی خطاب به خانواده شهید مدافع حرم دهه هفتادی؛
اگر میتوانستم، جامه احرام به تن و با پای برهنه در مراسمهای این شهید شرکت و عرض ادب می کردم + زندگی نامه شهید
------------------------------------
شهید مدافع حرم محمدامین کریمیان : خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکهتکه شدن در راه شما ابایی ندارم.
وقتی به دختر شهید ابراهیم_عشریه خبر شهادت پدر رو دادن ...
یتیمی درد بی درمان یتیمی ...
_ _ _
دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
هم سن و سال ها همه او را نشان دهند
دل نازک است دختر و دل گیر می شود...
_ _ _
آه عمه ام ...
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام
بسم رب الشهدا
نرم افزار جامع شهید محمود رضا بیضایی
شامل :زندگینامه شهید محمود رضا بیضایی
خاطرات کوتاه و بلند شهید محمود رضا بیضایی
نامه شهید محمود رضا بیضایی به همسرش
عکس ها و پوستر های شهید محمود رضا بیضایی
فیلم های جامع شهید محمود رضا بیضایی
جملات ناب و ویژگی های بارز شهید محمود رضا بیضایی
و….
لطفا در صورت حمایت از ما این نرم افزار را به دوستان خود معرفی کنید
دانلود نرم افزار با لینک مستقیم
با ذکر صلوات برای شادی روح شهدا و امام (ره) دانلود فرمایید
التماسهای همسر یک مدافع حرم به خدا/ اگر شهید نمیشد، میمُرد!
برای هزارمین بار و شاید بیشتر، عکسهایش را نگاه کردم آنقدر دقیق عکسها را میدیدم که حتی جزئیات آنها را هم میدانستم اما خاطرات محمد تمامشدنی نبود.
ولخرجی یک مدافع حرم برای ازدواجش!/ تا جوانیم باید جوانی کنیم
برای محمد همه چیز در جوانی خوش بود حتی شهادت! من اما میگفتم باید نوه نتیجههایمان را ببینیم! میگفت «پس کی شهید شوم؟» و هر دومان بلند بلند میخندیدیم...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از «خاوران»
موقع رفتن همین که محمد رضا برای جمع کردن وسایلش رفت داخل اتاق در را بستم و گفتم: دیگر حق نداری بروی. یا در جنگ افغانستان هستی یا جای دیگر. من خسته شدم.
درخواست یک مدافع حرم از فرزندانش/ دعا کردم بابا شهید شود
از زیارت امام رضا که برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان دعا کردم بابا شهید بشه!»
گفتم «چرا؟» گفت «اگر شهید بشه بهتر از مُردنه!»
برادران خودشان را پسر خاله معرفی کرده بودند. یعنی من با نام (سکینه نوری) خاله مصطفی (بشیر زمانی) و مادر مجتبی (جواد رضایی) بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان.