لواسان کوچک منطقه ای در شمال غرب تهران است که مردمانش به دینداری و پیروی از نظام اسلامی شهرت دارند. در گوشه ای از این منطقه قدیمی و سنتی، مادری همچنان چشم به راه آمدن فرزند شهیدش از سفری است که گفته بود به زودی از آن باز خواهد گشت.
اما فرزند برای یک بار هم که شده بدقولی کرد و اینگونه است که مادر از داغ فقدان فرزندش می گوید:
«کمال سال 1355 به دنیا آمد. گل سرسبد خانه مان بود. هوش و فعالیت زیادی داشت. هروقت از تلویزیون قرآن پخش می کردند، می نشست پای آن و سعی می کرد شیوه های قرائت را یاد بگیرد. آنقدر به قرآن و احکام علاقه داشت که تند و تند از روی برنامه یادداشت برمی داشت و در دفترچه هایش جمع می کرد. من دقیقاً نمی دانستم چکار می کند. اما از اینکه فرزند صالحی داشتم که اینقدر به یادگیری قرآن علاقه داشت، از ته دل خوشحال بودم.
سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هر چند رزمنده ای نام آور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سرزبان ها افتاد که به جمع مدافعین حرم پیوست و پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی «اجناد الشام » افتاد!
ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بی جانش جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت.
البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد.
اما سردار اسکندری از مدافعان حرم حضرت زینب(س) رئیس سابق بنیاد شهید استان فارس بود که در نهایت پس از سال ها مبارزه و مجاهدت به آرزوی قلبی اش رسید و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید.
به گزارش ملازمان حرم 313 ; منطقه ای در شمال پاکستان وجود دارد به نام پاراچنار. شیعیان این منطقه از سه طرف در محاصره طالبان قرار دارند. آنها شهدای بسیاری را در راه حفظ اعتقادات خود تقدیم کردند. برخی دوستان که به این منطقه سفر کرده اند می گویند: پاراچنار شعبه ای از جمهوری اسلامی ایران است. مردم این منطقه به ایران و ایرانی ها عشق می ورزند.
سهیل کریمی از مستندسازان ایران که چندین سفر به پاکستان، سوریه، افغانستان و کشورهای مختلف داشته و با حضور در میان مردمان این کشورها مستندهای زیادی با محوریت اقوام و جبهه مقاومت اسلامی ساخته. گزارشی از سفر به پاراچنار ارائه می دهد.
کریمی در یادداشتی کوتاه در صفحه اجتماعی خود وصفی درباره روزهای رزم و صلابت یکی از مبارزین پاکستانی پاراچنار به زبان محاوره نوشته است که در ادامه می خوانید:
غیور راست مى گفت. تو تموم مدتى که رو یال کوه و در پناه خاکریز و کانال کمعمق، دو لّا دو لّا این ور اون ور مى رفتیم، چمچه مار شَق و رَق و ایستاده، بدون کوچک ترین ترسى از تیر خصم، راه مى رفت و مواضع دشمن رو برانداز مى کرد. چشم تو چشم دشمن. عین مار کبرا. عین چمچه مار.
حقیقتاً غریبانه رفتند. اصلا میدان جهاد بازشد که ناجوانمردانه و غریبانه بروند، اما! البته قسمت ما نبود که خونین پر و بال به لقاء حق برسیم.
چند وقتی است که مدافعان حرم سبقت گرفته و باب جدید شهادت را گشوده اند. شهدای غریب و مظلوم ما رقیب پیدا کردند! منظورم شهید رسول عزیز، فرزند همسنگر نازنینمون حاج رمضان خلیلی نیست. اون هم در زمره شهدای تخریبچی است لیکن این شهدا جنس غربتشون با یاران ما فرق میکنه. درسته یاران ما هنگام معراج رفتن، مظلوم و غریب بودند. اما شهدای ما که پیکرهای مطهرشون برگشت، در غربت تشییع نشدند. شهدای ما در وطنشون تشییع شدند و مردم به استقبال آنها آمدند و تابوتهاشون در پرچم وطنشون پیچیده شد.
در تشییع مدافع حرم شهید رسول خلیلی مقبره الشهدای شهرک شهید محلاتی جای سوزن انداختن نبود. اما این شهدا !؟
عاشورای سال 61 (ه.ق) هنوز پایان نیافته است، قصه پر غصه کربلا همچنان جاریست و داستان شام، خیال تمام شدن ندارد!
در کربلا هر کس که دل در گرو محبت حضرت حق داشت، به یاری امام خوبی ها آمد. همه شنیده ایم که وهب، آن جوان مسیحی چگونه جان خود را فدای حضرت دوست نمود.
حالا بعد از گذشت قرن ها، شبیه این ماجرا در دفاع از حرم اهل بیت تکرار می شود.
دَنی نام جوان داستان ماست. دنی جورج جحا که معروف شد به "ابوعرب" متولد روستای "صیدنایا" از توابع دمشق است، دنی هنگامی که متوجه شد سلفیون قصد حمله و تخریب حرم حضرت سکینه (س) را در اطراف دمشق دارند، به یاری هموطنان مسلمان خود شتافت و با پوشیدن لباس رزم، به نیروهای مردمی سوریه پیوست .
در یکی از روزهای نبرد، تروریست ها به منطقه داریا و حرم حضرت سکینه حمله کردند."دنی جحا" هنگام حمله تروریست های وهابی به مرقد حضرت سکینه (س)، مردانه جلوی آنها ایستاد تا وارد مرقد مطهر نشوند. او با این اقدام شجاعانه به شهادت رسید.
آن روز مشهد حال و هوای دیگری داشت. شهر پر شده بود از تصاویر دو شهیدی که قرار بود تشییع شوند. با یک نگاه به تصاویر آنان و چشمان بادامی این دو شهید می شد حدس زد که از اتباع کشور همسایه یعنی افغانستان هستند. اما حال و هوای شهر تغییر کرده بود. گروه موزیک برای تشییع آنان مارش عزا می نواخت و جمع زیادی از ایرانیان در این مراسم حضور داشتند.
این آغاز یک تغییر فرهنگی و ترویج نگاه انسانی به شهید افغانستانی متولد و ساکن جمهوری اسلامی شد. سرداران بزرگ نظامی ما سر بر تابوت شهدا گذاشته و گریه می کردند. سربازان نیروی انتظامی همراه مردم زیر تابوت شهید را گرفتند. انسانها براساس تقوایشان ارج نهاده شدند. اینجا زیر پای شهیدان، دیگر قومیت ملاک نبود.
روز بعد سرداران بزرگ نظامی ما برای ادای احترام به منزل این شهدا رفتند و ماجرا ادامه پیدا کرد...
شهید زنده، سردار حاج قاسم سلیمانی در مراسمی به بیان مصداق و مثال عینی درباره قدرت ایدئولوژی مبتنی بر وحی خاطره ای گفت که بغض، گلوی خودش و حاضرین در مراسم را گرفت. این خاطره از شهید عزالدین جوان هفده ساله لبنانی است که مدتی قبل در دفاع از حرم عمه سادات به شهادت رسید. ایشان اینگونه گفت:
«نوجوان ۱۷ ساله ای که اخیراً (در سوریه) شهید شد، به مادرش می گوید، با توجه به خوابی که دیده ام این آخرین ناهاری است که با هم می خوریم!
مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمی دهد. اما او برای دوستانش اینگونه تعریف کرد: دو شب است که خواب می بینم روی سینه ام نشسته اند تا سرم را از تنم جدا کنند! من فریاد میزنم و آن وقت است که امام حسین (ع) می آید و می گوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! سر تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت! »
مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. او فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بوده است. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای تیپ فاطمیون همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) دراسفند ماه سال 93 با حضور گسترده مردم شهر مقدس قم از مسجد امام حسن عسکری (ع) به طرف آستان مقدس حضرت معصومه (سلام الله علیها) تشییع و در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
آخرین دست نوشته این شهید مدافع حرم در ادامه می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم. یا علی اکبر لیلا؛
عشقت میان سینه من پا گرفته * شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی * حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته * پایین پای مرقدت ماوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب * شش گوشه هم با نور تو ماوا گرفته
علامه مصباح یزدی خطاب به خانواده شهید مدافع حرم دهه هفتادی؛
اگر میتوانستم، جامه احرام به تن و با پای برهنه در مراسمهای این شهید شرکت و عرض ادب می کردم + زندگی نامه شهید
------------------------------------
شهید مدافع حرم محمدامین کریمیان : خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکهتکه شدن در راه شما ابایی ندارم.
التماسهای همسر یک مدافع حرم به خدا/ اگر شهید نمیشد، میمُرد!
برای هزارمین بار و شاید بیشتر، عکسهایش را نگاه کردم آنقدر دقیق عکسها را میدیدم که حتی جزئیات آنها را هم میدانستم اما خاطرات محمد تمامشدنی نبود.