شهید اکبر شهریاری یکی دیگر از مدافعان ایرانی حرم عقیله بنی هاشم(س) است. او متولد اول فروردین ماه 1363 بود و در اول بهمن ماه 1392 در حوالی حرم حضرت زینب(س) به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش در قطعه 26 بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

شک نداریم که توفیق شهادت در راه خدا به آسانی به کسی داده نمی شود. لذا در دیداری که با خانواده شهید انجام شد از روحیات و اخلاقیات این شهید عزیز جویا شدیم.

مادر شهید می گفت: «اکبر جوان بسیار آرام، با ادب و مؤمنی بود، من نمیدانستم که وی مداح اهل بیت، حافظ و قاری قرآن کریم است. اینها را پس از شهادت او فهمیدم. در واقع من فرزندم را پس از شهادتش شناختم.

اکبر بسیار با ادب، با تقوا و اهل نماز جمعه بود، در بسیج بسیار فعال بود و از همان کودکی با مسجد انس داشت. به یاد دارم از هفت سالگی نمازهایش را کامل میخواند و از همان دوران بار کارهای خود را خودش به دوش می کشید. این شهید عزیز متأهل و صاحب یک فرزند به نام محمد باقر بود و خدا را شاکرم که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید»

همسر شهید نیز ادامه داد: من مدت کمی با شهید شهریاری زندگی کردم و شاید ابعاد شخصیتی وی را به خوبی درک نکردم، اما همین قدر بگویم که وی بسیار به قرآن کریم تأکید داشت. همیشه به ما توصیه میکرد تلاش کنید روزانه زمانی را برای تلاوت قرآن صرف کنید. خودش هم همیشه یک قرآن همراه داشت و هر زمان که میتوانست به خواندن آیات الهی مشغول می شد.

همسرم مشغله کاری زیادی داشت از این رو من نتوانستم خوب بشناسمش، او حافظ کل قرآن بود، اما از آنجایی که انسان متواضعی بود نگذاشت کسی این قضیه را بداند. به هر حال مشیت الهی این بود که وی از بین ما برود و نتوانیم از وجودش بهره ببریم.

برادر این شهید بزرگوار هم گفت: شهید اکبر از کودکی به ائمه (ع) و قرآن علاقه داشت و در هیأت و مسجد بسیار فعالیت میکرد با وجود اینکه انسان بسیار آگاه و متفکری بود اما همیشه خود را بسیار پایین نشان می داد، به او میگفتم: ما را راهنمایی کن اما میگفت: من به نصیحت شما نیاز دارم. درواقع تواضع یکی از مهمترین ویژگی های شخصیتی او بود.

احترام زیادی برای پدر و مادر قائل بود و هیچگاه با آنها بلند صحبت نمی کرد. همیشه در پاسخ به درخواست های اعضای خانواده از کلمه چشم استفاده میکرد، همیشه جوانان را به ورزش، درس خواندن و احترام به پدر و مادر توصیه میکرد.

آرزویش شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفری که به کربلا داشت میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم.

یک روز پیش از شهادت، یکی از دوستانش مجروح میشود. هنگامی که اکبر بالای سرش میرود به اکبر میگوید: محمود بیضایی شهید شده و چند شب قبل از شهادت در خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید شهریاری) در باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است.

فردای آن روز اکبر هم در اطراف حرم مطهر حضرت زینب(ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل شد.

یکی از دوستان شهید شهریاری درباره وی گفت: من و اکبر از سالها قبل با هم آشنا شدیم. از حدود سال 78 اکبر فعالیتهای قرآنی خوبی را در مسجد آغاز کرد. شبها بعد از نماز مغرب و عشا جلسه قرآن برپا می کرد؛ اخلاص و اخلاق نیکوی وی زبانزد بود و همیشه در کارها به خدا توکل داشت. یک روز در مسجد محفلی برپا کرده بودیم و یکی از قاریان کشور برای حضور در این محفل دعوت شده بود، قاری برنامه دیر کرده بود و همه ما نگران بودیم، اکبر آمد و با آرامش گفت: «قل هو الله» بخوانید میهمانتان می آید و درست چند دقیقه بعد قاری برنامه رسید.

پایان/

ملازمان حرم 313/