اینکه ما دست به شمشیر و زره ایستادیم سبب این است که این طایفه رهبر دارد نه عراق است و نه سوریه خیالت راحت کشور ضامن آهوست،بزرگتر دارد وای اگر گرد و غباری به حرم بنشیند تیغ ما شوق٬ به انداختن سر دارد باید این شهر به آرامش خود برگردد که شب جمعه حرم روضه ی مادر دارد.
عطر شهادت فرزندان غیور ایران زمین این بار نه از خاکهای تفتیده جنوب بلکه از خرابههای شام و صحرای حلب به مشام میرسد.
تاریخ باید بداند دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب(س) دلیل نمیخواهد، راهنمایش دل است و بهانهاش هم دل و بیعت حسینیان زمان بیعتی است بهرنگ خون که جلوهای از این عهد و پیمان را پیکر مطهر شهدای مدافع حرم به تصویر کشیدهاند.
چهار پنج ماهی هست که مصطفی رو میشناسم
جوان خوش چهره و مهربان ، با یه ته ریش زیبا و چفیه دور گردنش که خیلی معصومیت چهره اش رو بیشتر کرده
زن و زندگی رو رها کرده و برای دفاع از مقدساتش به جهاد اومده ...
این یکی دو ماه آخر خیلی روزا با همیم و صفا میکنیم
دیشب رفته بود آرایشگاه ؛وقتی برگشت خیلی خوشگل شده بود
بابچه ها حسابی اذیتش کردیم که چیه؟زیر سرت بلند شده وسط جبهه؟واز این حرفا
خواستیم بخوابیم دیدم ...
روز دوم اردوی تاکتیکی رزم در کویر بودیم.
بعد از سپری کردن یک روز خیلی سخت و اجرای پیاده روی برد بلند، دم دمای غروب رسیدیم به نقطه پایانی پیاده روی.
دستور این بود که شب رو اونجا استراحت کنیم و صبح زود دوباره به پیاده روی ادامه بدیم.
بعد از صحبت های مربیان تاکتیک، قرار شد هر کدام از بچه ها با کمک سرنیزه یا بیلچه زمین رو بکنه تا شب رو داخل اون بخوابه تا هم از سرما و طوفان شن کویر نجات پیدا کنه، هم خودش رو از دید دشمن فرضی پنهان کنه.
بلافاصله بعد از اتمام صحبت های مربیان ...
در یکی از عملیاتها واقعا خیلی خاص بود.
یادم هست که به ما گفتند باید عملیات انجام بدهید.
شرایط منطقه به صورتی بود که در طول روز آنجا عملیاتکردن واقعاً سخت بود.
دستور انجام عملیات در ساعت 10 صبح بود که صادر شد.
باید یک روستا را میگرفتیم.
من به شرایط اعتراض کردم و ...
من به عنوان مسئول ارکان گردان موقتا به آنجا رفتم و در بدو ورودم با بچه های باصفای شمال آشنا شدم که چند نفر آنها بعدا شهید شدند.
از جمله :شهید بریری،شهید بلباسی،شهید کمالی
یادمه در اوایل انتقالم به گردان با برادر مرصاد آشنا شدم بعد با شهید محمد بلباسی .
با اون صدای گرمش که صحبت میکردند؛وقتی که این شهید بزرگوار غذا را بین بچه ها تقسیم میکرد گاهی اوقات با ایشان به خط میرفتم.
برای رسیدن به خط باید در دو نقطه از جلوی چشم دشمن رد میشدیم؛گاهی اوقات دشمن شلیک میکرد اما به هدف نمیزد.
یک روز که رفتیم خط ...
میگفت تو اولین ایرانی هستی که اومدی خونمون ...
تو افغانستان همه چی داشتیم
همسرم نظامی بود و تحصیل کرده
تازه ازدواج کرده بودیم و من از اینکه خدا مردی مثل "عباس" رو سر راهم گذاشته بود خیلی شاکر بودم
خیلی دوستش داشتم
خیلی دوستم داشت
عباس همیشه بهم میگفت : تو فقط ازم راضی باش ، دوستم داشته باش، خانوم خونم باش، دیگه هیچی نمیخوام...
عباس تک بود ، یدونه بود ...
نجابتش،مهربونیش،حتی عبادتش، خیلی خاص بود ...
تازه فهمیده بودیم که داریم پدر و مادر میشیم
خوشی هامون داشت کامل و کاملتر میشد ، که یه شب ...
مستند ملازمان حرم فصل دوم مجموعه ای است که به زندگی شهدای مدافع حرم از نگاه مادرانشان با حضور افتخاری فضّه السادات حسینی می پردازد.
قسمت دوازدهم مستند ملازمان حرم – فصل دوم : شهید حسن قاسمی دانا
با روایتگری مادر محترم شهید حسن قاسمی دانا
پنجشنبه 27 اردیبهشت 97
مستند ملازمان حرم فصل دوم مجموعه ای است که به زندگی شهدای مدافع حرم از نگاه مادرانشان با حضور افتخاری فضّه السادات حسینی می پردازد.
قسمت یازدهم مستند ملازمان حرم – فصل دوم : شهید عبدالصالح زارع
با روایتگری مادر محترم شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع
پنجشنبه 20 اردیبهشت ماه سال1397
ساعت ۲۰ از شبکه افق
سری جدید مجموعه مستند «ملازمان حرم» با موضوع گفت وگو با مادران شهدای مدافع حرم روی آنتن شبکه افق می رود.
فضه سادات حسینی اجرای این سری از «ملازمان حرم» را بر عهده دارد، مجموعه ای که همانند سری نخست، تلویزیون اینترنتی نصرTV مجری طرح آن است.
قسمت دهم سری دوم مستند ملازمان حرم : شهید عباس آبیاری
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397
ساعت 20 شبکه ی افق سیما
مستند ملازمان حرم فصل دوم مجموعه ای است که به زندگی شهدای مدافع حرم از نگاه مادرانشان با حضور افتخاری فضّه السادات حسینی می پردازد.
قسمت نهم مستند ملازمان حرم – فصل دوم : شهید محمدحسین میردوستی
با روایتگری مادر محترم شهید مدافع حرم محمدحسین میردوستی
پنجشنبه 6 اردیبهشت ماه سال1397
ساعت ۲۰ از شبکه افق