سیدمرتضی آوینی میگفت:" ای کاش میشد که تو را در مأمن تنهاییت رها کنیم و بگذریم که تو اینچنین میخواستی؛ اما ای عزیز، اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن.
تا تاریخ در افق وجود تو قله های بلند تکامل انسانی را ببیند".
برادر حسین!
آری تو گمنامی را انتخاب کردی. اما به ما هم حق بده که مثل تو نیستیم. به ما هم حق بده که نتوانیم از تو دم نزنیم...
تو همه چیزت را وقف این راه کردی. مگر چند نفر از مردم شهر میدانند که تو بارها مجروح شدی و باز هم شهرنشین نماندی و عازم جهاد شدی؛
خیلی ها رفتند و گفتند دیگر بس است؛ کمی هم به زندگی مان برسیم؛
اما تو ماندی! تو تا آخرش ماندی...! پس خوشابحالت که به آخرش رسیدی... جانت را گذاشتی در بلاد شام و عراق...
اصلا چه فرقی میکند شام بود یا عراق؟ مگر قصه عاشقی و جهاد تو در مرز و جغرافیا میگنجد؟
اگر اینگونه بود که مجاهد مهاجر نمیشدی... اگر اینگونه بود که پا از مرز کشور دنیاییت بیرون نمی گذاشتی...
آری تو مزد جهاد و مهاجرتت را گرفتی...
جنس «شهادت» تو فرق می کند!
تو یک زنی...
جهاد بر زنان واجب نیست، اما تو هم شهید میشوی.
تو میدانستی به کسی بله می گویی که دنیایی نیست،
وقتی بله گفتی شهید شدی...
لحظه لحظه عاشقانهات را زندگی کردی، میدانستی عمر عاشقانهات کوتاه است
و با این علم و آگاهیات، شهید شدی...
گفت دلبستهاش نشوی و
تو هر بار . . .
رویاهای زهرا کوچولو از هر واقعیتی، واقعی تره!
برشی از زندگی پس از شهادت شهید مدافع حرم «علی یزدانی» را اینجا ببینید
محمودرضا بیضائی، متولد آذر 1360 در شهر تبریز است. او از مربیان بچه های بسیج بود. بسیاری از بچه های پایگاه که دوره های آموزشی بسیج دانش آموزی و دانشجویی را پیش او گذرانده اند خاطرات جالبی از او دارند.
او برای دفاع از حرم های شریف و همراهی با یک تیم مستندساز به سوریه رفت و در روز یکشنبه 29 دی ماه 92 براثر انفجار یک تله به شهادت رسید.
20:00 امام خامنه ای: آنها نمی توانند به ما سیلی بزنند، ما به آنها سیلی می زنیم
22:30 امر رهبری اطاعت شد؛ سیلی خوردند
«حمزه علی یاسین» در تاریخ هفتم بهمن ماه سال ۱۳۷۲ (۲۷ ژانویه ۱۹۹۴) در خانوادهای لبنانی الاصل در شهر “مونترآل” کانادا چشم به جهان گشود. وی پس از آنکه حرمها و اماکن مقدس شیعی در کشور سوریه مورد تهدید گروههای تروریستی ـ تکفیری قرار گرفت؛ به عنوان مدافع حرم عازم این کشور شد. این جوان کانادایی لبنانی الاصل سرانجام در روز جمعه سوم مرداد ۱۳۹۳ (۲۵ جولای ۲۰۱۴) به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
شهید مدافع حرم «عبدالله باقری نیارکی» متولد 29 فروردین ماه سال 61 از پاسداران سپاه انصارالمهدی(ع) و اعضای تیم حفاظت بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به سوریه رفته و در شب تاسوعای سال 94 به دست تروریستهای تکفیری در حومه شهر حلب به شهادت رسید. از این شهید والامقام، 2 فرزند دختر به نام های محدثه 12 ساله و زینب 5 ساله به یادگار مانده است.
اکنون در این کلیپ که برگزیده ای از مستند ویژه شهید باقری است ، ماجرای آرزوی شهادت از سر سفره عقد را مشاهده می کنید.
آبان ماه 1389 آقا محمد برای یک ماموریت چهل روزه خداحافظی کرد. منم طبق معمول همه نبودنها و ماموریتهایش برای چهل روز رفتم خونه مادرم.
این مدت گذشت ولی از آقا محمد خبری نشد و تماسهاش خیلی محدود شد. چند روز آخر دیگه تماس نگرفت ، پنجاه و هفتمین روز . . .
به سراغ خانواده شهید رضا کارگر برزی اولین شهید مدافع حرم در استان البرز می رویم. شهیدی که شاخصه های فراوانی دارد. کارشناس ارشد برق و... شهیدی که در 24 رمضان 1392 در کنار شهید مهدی عزیزی در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به شهادت رسید. پدرش اینگونه روایت می کند:
رضا فرزند ششم و پسر اول ما است. یعنی بعد از پنج دختر در سال 1358 به دنیا آمد. رضا زودتر از سنش مرد شد. توی 7 یا 8 سالگی نمازش را کامل میخواند، اهل مسجد بود و زودتر از سن تکلیفش روزه هایش را میگرفت.
مسئولیت پذیری رضا بر هیچ کس پوشیده نبود. استقلال رضا، کارکردن رضا در دوران نوجوانی با وجود عدم نیاز مالی، همه و همه نشان از حس مردانگی رضا بود. رضا برخی از تعطیلات تابستان را پیش خودم کار می کرد و در برخی موارد در باغ ها برای میوه چینی کار می کرد. حتی در زمان دانشجویی اش که فکر کنم ترم ششم بود در هنرستان ها مشغول تدریس بود و در زیرزمین خانه ما هم کلاس خصوصی دروس برق و الکترونیک برگزار می کرد! رضا اهل کارهای فرهنگی و مذهبی بود، اهل پایگاه و مسجد بود و مقید به دین.
اما ماجرای عجیبی برای ما در سال ها قبل رخ داد....