* بسم رب الشهدا *

‍ظهربود که کلاسم تو دانشگاه تموم شد.
زنگ زدم به محمد گفتم بریم؟؟؟
گفت:من میخوام برم گلزارشهدا میای؟!
باهم راهی شدیم،تو راه که میرفتیم محمد شروع کرد به خاطره تعریف کردن از خودش ، از آموزش ، از شهدای مدافع حرم و...
نزدیک مزار شهید رسول خلیلی که رسیدیم ترمز زد
گفت:بریم سر مزار  آقا رسول ...
علاقه شدیدی به شهید خلیلی داشت
یک شب وقتی برای اولین بار به هیئت ریحانه النبی رفتیم و جلوی در هیئت عکس آقا رسول را به من نشان داد متوجه این علاقه‌اش شدم

- میشناسیش؟
+ فقط اسمش رو شنیدم
- رسول رفیق معنوی من است. چیزهای زیادی از او می‌دانم برایت تعریف میکنم.

سر مزار مشغول خواندن فاتحه بودم که گفت: روضه بذار
+ ندارم از گوشیم پاک شده
- خدا خیرت بده سریع یه روضه حضرت زینب دانلود کن گوش بدیم.
سریع دانلود کردم و زدم برای پخش
بعداز آن روز همیشه روضه حضرت زینب رو داشتم

روضه که تمام شد رو کردم به محمدرضا و گفتم بشین از تو یه عکس بگیرم
نشست عکس شهیدخلیلی رو بغل کرد و لبخند زد
گفتم اینجوری نه زشته!
وقتی شهید شوی میگویند شهید لوس بوده...
گفت: اشکال نداره فرح بعد از روضه است
دوربین گوشی من آن لحظه را ثبت کرد یک عکس با لبخند همیشگی ...

شهید محمدرضا دهقان امیری

#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری