برای مراسم او مالک اشتر سپاه اسلام سردار حاج قاسم سلیمانی حضور یافت و شروع به صحبت کرد. ایشان با اشاره به وجود دو نگاه متفاوت به زندگی و مرگ در میان انسان ها اظهار داشت: دو نگاه قرآنی برای زندگی انسان وجود دارد که اگر این دو نگاه را با دقت بنگریم و به هرکدام از آنها معرفت پیدا کنیم، آن وقت ارزش شهید و شهادت بیشتر مشخص می شود.

خداوند در قرآن می فرماید، گمان نبرید کسانی که در راه خدا کشته می شوند، مردگان هستند و این یک حقیقتی است که فقط شهید آن را می فهمد و می تواند درک کند و خداوند این وعده را به شهید داده است که البته این یک انتخاب دوطرفه است که هم از طرف انسان آزاده و هم از طرف خداوند انتخاب شده است.

ایشان ادامه داد: در شهادت دو بعد خیلی مهم وجود دارد و آن نوع رفتن و زمان شهادت است که فضیلت های یکسانی برای آنها لحاظ نمی شود. به عنوان مثال در شهادت امام حسین (ع) و یاران ایشان شیوه و نوع شهادت عالم خلقت را تکان داد و تاثیر ابدی برای همگان بر جای گذاشت و شهادت سردار جمالی هم به تاسی از امام حسین (ع) همراه با معرفت و بصیرت بود.

فرمانده سپاه قدس تصریح کرد: در دوران دفاع مقدس همه توفان بودیم و البته در ورای این توفان وجود مقدس امام خمینی (ره) بود که به همگان قوت قلب می داد و جبهه همیشه دارای اعجازهای بزرگ بود به نحوی که همه مردم منقلب بودند و شهادت آرزوی رزمندگان بود.

اما تفاوت دوران جبهه با زمان حاضر این است که آن زمان دنیا پشت سر دین حرکت می کرد و امروز دنیا از دین سبقت گرفته است و ارزشمند این است که در این هیاهوی دنیوی و دعواهای سیاسی، انسان در عمق قلبش دیندار باشد و شهید جمالی اینگونه بود.

سردار سلیمانی به شخصیت والای اعتقادی شهید جمالی اشاره و خاطرنشان کرد: این مرد بزرگ بیش از 20 سال مانند شهید زنده خودش را حفظ کرد و فرزندان و خانواده وی، بوی شهید را از او استشمام می کردند و در بالای قله جهاد، شهادت و معنویت خود را محافظت کرد و اینها فضیلت هایی است که خداوند نصیب هر کسی نمی کند.

سردار شهید جمالی با شهادت خود استان و شهر کرمان را معطر کرد و در میان جوانان و دوستان رزمنده شوری ایجاد کرد که دعا می کنیم، خداوند ما را در پیمودن راه شهیدان و البته شهید جمالی ثابت قدم دارد.



اما شهید محمد جمالی در دی ماه 1342 در خانواده ای اصیل و نجیب و مذهبی در روستای پا قلعه از توابع شهر بابک استان کرمان دیده به جهان گشود. در سن 2 سالگی پدر خود را از دست داد. ولی با این حال در طول زندگی پر فروغش هیچگاه صراط مستقیم الهی را فراموش نکرد. وی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان پاقلعه سپری کرد؛ ولی برای ادامه تحصیل در دوران راهنمایی و دبیرستان مجبور به عزیمت به شهرستان رفسنجان شد. وی برای ادامه تحصیل خود مجبور بود از همان اوائل سن نوجوانی کار کند تا بتواند خرج تحصیل خود را فراهم نماید، دوران تحصیل دبیرستان وی مصادف با قیام مردم ایران علیه طاغوت و نظام آمریکایی شاه شده بود و او در این قیام حضور فعال داشت.

محمد از آغاز دوران دفاع مقدس تا آخرین روزهای جنگ در مناطق مختلف جنوب و شرق در سمت های مختلفی فرماندهی در عملیات از جمله طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر8 و... خدمتگذار رزمندگان لشگر همیشه پیروز ثارالله بود و چندین بار مجروح گردید.

در عملیات کربلای5 دچار موج گرفتگی شدید شده بودند که مجبور شدند به عقب برگردند. محمد در اواخر دوران جنگ برای دیدن دوره دافوس به تهران آمد. همچنین بعد از جنگ تحمیلی فرصت یافت تا تحصیلات عالی خود را در رشته مدیریت ادامه دهد و در ضمن ادامه تحصیل به خدمت در لشگر 41 ثارالله (معاونت عملیات لشگر41 ثارالله) پرداخت.

سردار محمد جمالی هیچ گاه در زندگی آرام و قرار نداشت و هر جا که احساس می کرد وجودش برای کاری مفید می باشد از جان خود مایه می گذاشت و هیچ چیز (خانه ، زندگی ، همسر ، فرزندان و...) مانع تلاش وی در صحنه های مختلف نمی شد.

لذا در سال72 آن زمانی که اشرار و قاچاقچیان در منطقه سیرجان و توابع آن آسایش و امنیت را از مردم گرفته بودند؛ پیشنهاد سمت فرماندهی اطلاعات عملیات تیپ دوم صاحب الزمان(عج) به ایشان داده شد و ایشان برای مبارزه با اشرار این پیشنهاد را از جان و دل پذیرفت و در مدت چهار سالی که در این سمت قرار داشت با تلاش های بی دریغ خود موفق شد با دیگر همرزمان خود عملیات گوناگون و موفقیت آمیزی علیه اشرار انجام دهند و تعداد بسیاری از آنان را به هلاکت برسانند و امنیت و آرامش را به منطقه و زندگی مردم برگردانند.

سردار جمالی بعد از بازنشستگی مسئول مبارزه با قاچاق کالا و ارز استانداری گردید و همزمان در دانشگاه امام حسین (ع) مشغول تدریس به دانشجویان در رشته جغرافیا و نقشه خوانی بود.

از خصوصیات مهم شهید جمالی این بود که در هر سمت ، پست و مقامی که قرار می گرفت دچار غفلت و غرور نمی شد و همیشه یاد محبوب را در دل زنده نگه می داشت و همیشه در زندگی خود فرمایشات حضرت مولا علی(ع) در نهج البلاغه را در مورد پستی و بی اهمیتی دنیا و یاد مرگ را مرور می کرد و آنها را سر مشق زندگی خود قرار می داد و حتی به دیگران هم مخصوصاً به خانواده خود انتقال می داد و به همین خاطر هیچ چیز از پول و ثروت و جاه و مقام و... نتوانست او را فریب دهد و رها کردن آنها برایش خیلی آسان بود.

بنابراین در سال92 وقتی به او پیشنهاد حضور در سوریه شد، بسیار خوشحال شد و به راحتی از مسئولیت ها دل کند و برای کمک به مدافعان حرم راهی سوریه شد. تا اینکه در 12 آبان همان سال به آرزوی دیرینه خود رسید.



پایان/

ملازمان حرم 313/